جلسه دوم خواستگاری

گوشی طرح آیفون 6 پلاس اندروید 4G

گوشی طرح آیفون 6 پلاس اندروید 4G

تشخیص این کپی بودن بسیار سخت است!!!

گوشی موبایل طرح  آیفون6plus  با سیستم عامل اندروید و مجهز به تکنولوژی 3G , 4G

با صفحه نمایش 5.5 اینچی همانند نمونه اصلی

http://hamkaran.net/upload/uc_2485.jpg

تنها گوشی طرح آیفون دارای سنسور اثر انگشت همانند نمونه اصلی

با صفحــــه لمسـی و تـــاچ بســـیار قـــوی حرارتی و کیفیت بدنه عالی

دارای دو دوربین جلــو و عــقـــب با کیفیت8 مگاپیکسل واقعی و قابلیت فوکوس اتوماتیک

بــــــا تنــهــــا یــــک پنجــــــم هزینـــــــه صـــاحــــب آیفــــون  6PLUS شویــــــد

در پشـت گــوشـــی عــلامت اپـــل و کالیفرنیــــا درج شــده است

دارای شارژر , هدفون, و کابل یوس ابی و بسته بندی شیک به همراه کاتالوگ

قابلیت نصب کلیه بازی ها و نرم افزار های اندروید و اجرای فیلم ها با کیفیت HD و فول HD

کلیه این گوشی ها قبل از ارسال به طور کامل تست شده و سپس ارسال میگردد همچنین 1 ماه گارانتی تست و تعویض برای این گوشی توسط فروشگاه تضمین میگردد.

قیمت : 4,970,000 ریال

توضیحات بیشتر ...



جلسه دوم خواستگاری

با تماس تلفنی بین مادرم و خواهر شادوماد قرار شد روز شنبه 18

 

اردیبهشت ساعت 8 شب جلسه دوم خواستگاری برگزار بشه.با گذز

 

 ثانیه ها من بیشتر استرس میگرفتم هر چقدر از مامانم پنهان

 

 میکردم فایده ای نداشت.بالاخره داماد زنگ خونه ما را زد چه پسر خوش

 

 قولیه همیشه سر ساعت حاضر میشد.

 

 

 

 

 

 

این دفعه یک خواهر دیگه شادوماد هم به جمعون اضافه شد.طبق روال

 

پذیرایی شروع شد باز مامانم هنرنمایی کرد باز برای دامادش خودش کیک

 

پخت.خانواده خوبی بودن و هستن حتی ابراز بیان خوبی دارند با گذشت

 

ثانیه ها خانواده ها بیشتر با هم آشنا میشدیم.در همین ثانیه ها زیر

 

چشمی گاهی من و شادوماد همدیگر نگاه میکردیم و فقط شنونده بودیم

 

تا اینکه بزرگترا ما به گفتگو 2نفره دعوت کردن من و داماد پریدیم تو اتاق.

 

ظاهر آرامی داشت با دیدن آرامی داماد من هم به آرامش نزدیکتر میشدم

 

ولی بعدها فهمیدم داماد مثل خودم استرسی بوده.توی این جلسه یه

 

سوالی پرسیدم داماد هم جوابی به من داد که صدای خنده ما افراد

 

بیرون اتاق به خودش جلب کردسوال من در مورد سفرای زیارتی بود

 

که دوست دارین یا نه؟داماد هم به صراحت گفت آرزوی سفر خانه خدا را

 

دارم اما کربلا نه.برام سوال بود چرا نه وقتی علت پرسیدم داماد رو کرد

 

 به من گفت مگه از جونم سیر شدم آدم یه بار به دنیا میاد وقتی اوضاع

 

آروم شد اونجا هم دوست دارم برم من با سوال مذهبی به جون عزیز بودنش

 

پی بردم مردم از خنده.از خنده من داماد هم شروع به خندین کرد سعی

 

 میکردم جلو خنده بگیرم حتی سعی میکردم نگاش نکنم شاید خندم بند

 

بیاد.جلسه خوبی بود عقایدمون بهم نزدیک بود.از خدا میخواستم

 

بهترین انتخاب بهم نشون بده.از داماد خواستم جلسه بعدی بیرون قرار

 

بزاریم تا رفتار داماد هم بیرون ببینم داماد هم قبول کرد.مراسم به خوبی

 

وخوشی تمام شد و رفتن.

 

 


منبع : http://sokhanedel.rozblog.com]]>

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ 27 تير 1394برچسب:, ] [ 17:36 ] [ رحیمی ]
[ ]