این تو نیستی که مرا از یاد برده ای
این منم که به یادم اجازه نمیدهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند
صحبت از فراموشی نیست ، صحبت از لیاقت است !!!
****************************************************************
همیشه درد از دیگران است
گاهی از نبودنشان
گاه از بودنشان
****************************************************************
در خیالم پشت سرت آب ریختم نه برای اینکه برگردی ،
تا پاک شود هرچه رد پای توست از زندگی
****************************************************************
جالب است که انسانها دو چشم دارند ولی با یک چشم به دیگران می نگرند
و جالب تر اینکه انسانها یک چهره دارند اما دورویی می کنند
****************************************************************
نمیتونم ببخشمت ، دور شو برو نبینمت
تیکه ای بودی از دلم ، گندیدی و بریدمت
****************************************************************
این که هر بار سرت با یکی گرم باشد دلیل بر ارزشت نیست
آنقدر بی ارزشی که خیلی ها اندازه تو هستند
****************************************************************
در آغوش خودم هستم
من خودم را در آغوش گرفته ام ! نه چندان با لطافت و نه چندان با محبت
اما وفادارِ وفادار
****************************************************************
چه قدر تلخ شده ای !!!
آنقدر که حتی وقتی صدایت را می شنوم احساس می کنم دیگر دلم برایت نمی لرزد
****************************************************************
درست متر کن !
آدم ها هم قد خودشان اند
نه هم قد تصورات تو
****************************************************************
من ، تو : ما
یادت هست ؟
ولی تمام شد
حالا چی ؟ تو ، او : شما
من هم به سلامت
****************************************************************
خدایا
در انجماد نگاه های سرد این مردم ، دلم برای جهنمت تنگ شده است !
****************************************************************
آغوش کسی را دوست بدار که بوی بی کسی بدهد
نه بوی هرکسی؟؟؟!!!!!!
منبع :
http://sadegh-deltang.rozblog.com]]>
نظرات شما عزیزان: