شعر عاشقانه

مقتل نوشت آه و یعنی تمام شد *

مقتل نوشت دور و برش ازدحام شد

مقتل نوشت آخر کار برادرست

مقتل نوشت خواهر او بی امام شد

تا بی رمق میانه ی میدان دیدنش

او را به سمت گودی مقتل کشیدنش

با چه تلاش و سبقت از هم رسیده اند

بالا سرش برای سر از تن بریدنش

جمعی که از حرام، شکم سیرشان شده

با قصد قربت آمده و دیرشان شده

آماده دیده اند برای تلافیه

بغضی که از غدیر گلو گیرشان شده

پس هر که سر رسید تنش را رها گذاشت

هر کس رسید روی تنش زخم ها گذاشت

یا صاحب الزمان ببخشید، قتله گاه ...

هر کس رسید روی تنش رد پا گذاشت *

شخصی به دست تیر و کمان میرسد ز راه

شخصی به قصد زخم زبان میرسد ز راه

اما نبوده هیچ کدامش به سختیه

وقتی که قبل شمر، سنان میرسد ز راه

وقتی سنان آمد و پیشش مکان گرفت

یکباره روزگار حرم را خزان گرفت

جان میدهد حسین و حرام زاده جان گرفت

با نیزه اش دهان و لبش را نشان گرفت

***

اینجای مقتل آمده از فرط داغ او

از خیمه گاه خواهرش آمد سراغ او

خلوت گرفته با بدن پاره پاره اش

لب را گذاشت بر لب رگ های داغ او

: یادت که هست آمده بودیم با خوشی

حالا ببین که فاصله ها هست تا خوشی

داری به حال زار دلم گریه می کنی

انگار روی نیزه غمینی و نا خوشی

... بماند بقیه اش . . .

* تضمینی از سید نیما نجاری

التماس دعا ...

به تاریخ هشتم شهریور ماه سال نود و سه

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: