دراکولای آخر

گوشی طرح آیفون 6 پلاس اندروید 4G

گوشی طرح آیفون 6 پلاس اندروید 4G

تشخیص این کپی بودن بسیار سخت است!!!

گوشی موبایل طرح  آیفون6plus  با سیستم عامل اندروید و مجهز به تکنولوژی 3G , 4G

با صفحه نمایش 5.5 اینچی همانند نمونه اصلی

http://hamkaran.net/upload/uc_2485.jpg

تنها گوشی طرح آیفون دارای سنسور اثر انگشت همانند نمونه اصلی

با صفحــــه لمسـی و تـــاچ بســـیار قـــوی حرارتی و کیفیت بدنه عالی

دارای دو دوربین جلــو و عــقـــب با کیفیت8 مگاپیکسل واقعی و قابلیت فوکوس اتوماتیک

بــــــا تنــهــــا یــــک پنجــــــم هزینـــــــه صـــاحــــب آیفــــون  6PLUS شویــــــد

در پشـت گــوشـــی عــلامت اپـــل و کالیفرنیــــا درج شــده است

دارای شارژر , هدفون, و کابل یوس ابی و بسته بندی شیک به همراه کاتالوگ

قابلیت نصب کلیه بازی ها و نرم افزار های اندروید و اجرای فیلم ها با کیفیت HD و فول HD

کلیه این گوشی ها قبل از ارسال به طور کامل تست شده و سپس ارسال میگردد همچنین 1 ماه گارانتی تست و تعویض برای این گوشی توسط فروشگاه تضمین میگردد.

قیمت : 4,970,000 ریال

توضیحات بیشتر ...



دراکولای آخر

به نام خدا

مینی بوس لیز خورد و روی شانه راست افتاد توی نهری حدودا یک متری. حین لیز خوردن دخترک نتوانست کودک را کنترل کند و طفل مثل توپی پرت شد توی سینه ام. کار خدا بود که بچه را به سلامت بگیرم. شاید کل اتفاق توی سه ثانیه افتاد. کودک توی بغلم ترسیده بود و با یک دست پیراهنم را محکم چسبیده بود و دست دیگرش را مشت کرده بود و آورده بود توی دهانش. چشمها از ترس کم مانده بود که از حدقه بزند بیرون. مثل بره ای گرگ دیده می لرزید. چسبیده بودم به شیشه سمت راست و خیره مانده بودم به بچه. جوری پیراهنم را چسبیده بود که انگار آخرین وسیله نجات است. به هر زحمتی بود دستش را رها کردم .دست دیگرش را آرام گرفتم و از دهانش در آوردم. نگاه معصومش خیره ماند به من. لب پایینش لرزید و زد زیر گریه. مادر که ازین حادثه کمی شوکه شده بود خودش را از کمربند رها کرد و توی شیبی که ایجاد شده بود به زحمت خودش را در جای محکمی مستقر کرد. کودک را تحویلش دادم. صحنه ناراحت کننده ای بود. زن با در آغوش کشیدن کودک زد زیر گریه و های های گریه می کرد. کنار شقیقه اش زخم شده بود و نیمی از صورتش خونی شده بود. از جایم بلند شدم و رفتم سمت راننده. راننده افتاده بود روی کتف راستش و آه و ناله می کرد. اشاره کرد طوری نیست. در سمت راننده را باز کردم و از ماشین به زحمت بیرون رفتم. نشستم روی بدنه مینی بوس. رو به جاده. صورت وحشت زده کودک یک لحظه هم از ذهنم دور نمی شد. دو زانو را گرفتم توی بغلم و سر گذاشتم روی زانوها.

جاده ها با من همیشه سر ناسازگاری دارند. وقتی جاده از ایوانکی گذشت، ماشین رو به رو پیچید و پرت شد وسط خارهای کنار جاده. زن و مرد همان اول تمام کرده بودند. زن عمو پسرک چهار پنج ساله را بغل کرده بود و بهنام نوزاد چند ماهه را. هنوز عمو حرکت نکرده بود که چشمهای وحشت زده نوزاد سفید شد، گردن ظریف و سفیدش کج شد به یک سمت و آرام آرام همراه هق هق های بلند بهنام، از نفس کشیدن باز ایستاد. تصویر نگاه وحشت زده این ها را ببین خدا. چطور حکمتی ست ؟ چگونه باور کنم که مرگ و وحشت بی نهایت طفلی چند ماهه هم بخشی ست از رحمت و حکمت بی پایان تو؟ حتمن که هست. ولی رحم کن. لااقل به من رحم کن. مشتی محکم انگار چنگ می انداخت به قلبم. سرد بود. سرد بود و تشنه بودم. می لرزیدم. سرم به سنگینی کوهی شده بود و باز می لرزیدم. دستی نشست روی شانه ام.

سرم قطره قطره می ریخت توی شلنگی نازک که به دستم ختم می شد. چند روز خوابیده بودم؟ یک ماه؟ یک سال؟ دستی گرم شانه ام را گرفته بود. برگشتم سمت دست. سینا؟

-         پدرمو در آوردی. خدایی شد که پیدات کردم.

-         چی شده؟

-         چیزی نیست. تصادف کرده بودین یا اتفاق دیگه ای افتاده؟ کارمند سفارت گفتش هر طوری شده بگی که برن پیگیر بشن. کسی که اذیتت نکرده؟

-         نه. ماشین چپ کر... از سرنشینای ماشین خبر نداری؟ ازون بچه؟

-         نه. .. خداییش نمیدونم رضا اینجوری نیگا میکنی.

تاکسی میدان انقلاب را دور می زند و وارد کارگر شمالی می شود. ورودی جنوب غربی پارک لاله را بابت مترو بسته بودند. نزدیک منزل پدر از تاکسی پیاده می شوم. پیرمردی با میوه فروش کرد سر کوچه بحث می کند. تا نزدیکشان می شوم بر میگردند سمت من و می گویند: ببخشید شما ترکی؟



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ 20 تير 1394برچسب:, ] [ 13:25 ] [ رحیمی ]
[ ]